گسترش مثل نویسی به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی-صفحه 27 نگارش دوازدهم
گسترش مثل نویسی به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی – صفحه 27 نگارش پایه دوازدهم
انشاء مثل نویسی صفحه 27 نگارش پایه دوازدهم (به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی)
رسانه تفریحی سنتر در این مطلب به یکی از مثل نویسی صفحه 27 کتاب نگارش پایه دوازدهم پرداخته است و در ادامه چند نمونه پاسخ برای شما دانش آموزان عزیز آماده کرده است ….
گسترش ضرب المثل به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
مقدمه : با من حرف از عشق نزنید. بامن از بودن ها و رسیدن ها حرف نزنید. بامن از لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد نگویید. آخر مگر کدام لیلی بر سر خاک مجنونش جان میدهد؟ کدام فرهاد بیستون را برای لیلی اش جابه جا میکند؟
بدنه : تمام کسانی که از عشق می نالند روزی بی تاب عشق بودند. تمام بی احساس ها لبریز از احساس و تمام سنگدل ها دل رحم ترین بودند. با من از عشق نگویید. بامنی که پیش از آنکه تو معنای عشق را بدانی عاشق شدم از عشق مگو. با من از سیاهی موهایش و دلربایی چشمانش و زیبایی لبخندش و صدای خنده هایش نگو. نگو چرا که من دیگر دلم برایش تنگ نمی شود. دیگر نگاهم به نگاهش قفل نمی شود و چشمانم بارانی نمی شود. مدت هاست چشمانم بارانی نمی شود چرا که ابری توان شکستن بغض گلویم را ندارد.
چه کسی گفته عاشقی یعنی آغوش یار و بوسه های پر مهر و قدم زدن در خیابان و بوی نم باران و خش خش برگ های پاییزی؟ عاشقی یعنی کنج اتاق و گریه ها و التماس هایت به خدا… عاشق نیستی اگر این جمله را بارها و بارها به خدا نگفته باشی که : ده میلیارد انسان برای تو فقط یکی برای من! عاشقی یعنی دویدن و زمین خوردن وبرخواستن و نهایتا نرسیدن!
نتیجه : با تمام تجارب تلخی که با تو داشتم اگر الان از من بپرسند که حاضری به گذشته باز گردی؟ پاسخ مثبت میدهم به گذشته بر میگردم و باز گرمای نگاهت را بر لبانم هنگامی که با ذوق اتفاقات رنگارنگ را تعریف میکردم حس میکنم. اما افسوس که دفتر عشق و عاشقی من و تو به پایان رسیده اما حکایت عاشقی هم چنان باقی است. در این میان فقط من و تو تمام شده ایم.
انشا به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی مقدمه بدنه نتیجه
مقدمه : انسان ها میمیرند اما یادشان هست تا ابد کنج دل عزیزانشان، چه بسا که کنج دل بقیه هم باشد. و چه مرگ شیرینی که چند نفر را زنده نگه داری.
بدنه : دیروز تولدش بود.! تولد ۱۹سالگی اش. صبح از خواب بیدار شد و میخواست پیش دوستش برود. رفت اما موقعی که می خواست از خیابان رد شود، نزدیک شدن ماشینی را دید که با سرعت به سمتش میاید کاری نمیتوانست بکند و صدای جیغ او و ترمز سکوت را شکست. تا به بیمارستان رسید، تمام کرد؛ مرگ مغزی و تمام. اما خانواده اش اجازه اهدای عضو را دادند. قلبش برای یکی، کلیه، کبدو. . . . . پیوند زده شد.
با تمام سختی ها، غم چشمان نامزدش، اشک خشک شده ی مادرش، زجه های خواهرش، و خم شدن کمر پدرش، همه و همه فقط غم را به دل انسان سرازیر میکرد. اما او نمرد و زنده ماند. در تن چندین نفر، و با نجات جان چند زن و مرد و یا کودک. و چه زیباست که بمیری و مردنت قشنگ باشد. و اینجاست که میگویند به پایان امد این دفتر حکایت همچنان باقی است. . . حکایت نفس کشیدن ان چند نفر باقی است و قلب او دیگر نزد.
نتیجه : همه ما میمیریم اما چه بهتر که مرگی شیین داشته باشیم مرگی که پایان نباشد و بلکه اغازی باشد، چه برای من چه برای تو و چه برای دیگری فرقی ندارد، مهم این است اغازی باشد برای ادامه دادن
انشا جدید به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی + مقدمه بدنه نتیجه
مقدمه:
مهمترین کلمه ای که باشنیدن ضرب المثل به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست در ذهنمان ثبت میشود، باقی ماندن است. اینکه چه چیزی باقی است یا باقی خواهد ماند، حکایت ما را تعیین میکند.
بدنه انشا:
حکایت زندگی های مختلف بسیار جالب است. هر کس در مدت عمرش تاثیری اندک یا بزرگ در دنیا میگذارد و میرود. هیچکس بی تاثیر نیست حتی اگر ظاهرا به فراموشی سپرده شده باشد، کارهایی که در زندگیاش کرده تغییراتی در دنیا به وجود آورده است.
بعضیها مثل هیتلر، آنقدر مسبب جنایت و رفتارهای غیر انسانی بوده اند که نامشان به زشتی در تاریخ ثبت شده و حتی تا نسلها بعد، آثار جنایاتشان باقی است. برخی دیگر سراسر شور و عشق بوده اند، مثل مولوی که آثارش به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده و هر خواننده ای را مدهوش میکند.
یکی مثل مادربزرگ من، به فرزندانش مهربانی و کمک به ضعیفان را یاد داده و آیین مهربانی را حکایتی کرده که پس از رفتنش همچنان باقی است و یکی هم مثل مرد همسایه، مال حرام خورده و بدهی ها و ناله و نفرین مردم را برای خود و فرزندانش باقی گذاشته است
نتیجه:
زندگی هر کدام از ما دفتر سفیدی است که با اعمالمان، آن را پر میکنیم. این که کتابی که در نهایت از زندگی ما منتشر میشود و چه تاثیراتی میگذارد و چه راهی را برای دیگران باز میکند، بستگی به خواست خودمان دارد. من دوست دارم دفتر عمرم که بسته میشود، حکایت همدلی و دوستی را باقی بگذارم. حکایتی که نگذارد خودخواهی و منفعت طلبی بر عشق و ایثار پیروز شود.
عالی است وامیدوارم بهتر شود
عالی بود خیلی خوبن ممنون از همه کسانی که زحمت کشیدن
دمت گرم همه چی داشتی
خیلی ممنون عالی بود
احسنت عالی بود
یعنی عاشقتونم که انقد خوبین ?????????????????
فقط میتونم بگم عالی ممنون از tafrihicenter
ممنون ….واقعا سایت کاملی رو ایجاد کردین … 🌷🌷🌷
بی نظیر هستید
خییلی عالیع 😍😍😍😍
خیلی خوشحالم که هستین
ممنون عالی بود …
میتونیم توی سایت شما مطلب بنویسیم؟
عالی وبی نظیرکامل جامع
با اجازتون بازنشر شد
کانال تلگرامی هم دارید ؟
خیلی عالی و بی نظیره
عالیه میتونست بهتر باشه
دستخوش
مطلب خوبی بود
بازم به دادمون رسیدید ممنون دوستون داریم❤
واقعا ارزش وقت گذاشتن داشت
سایتوتن عالییییییییییی هستش واقعا🙏🙏👌👌👏👏
عالیه دست شما درد نکند👏
ممنونم. خیلی لطف کردین. 🙏🧡
سپاس 🌹🍃
سلام با تشکر فراوان از شما خیلی خیلی خوب و مفید بود
مرسی🌺🌺
ممنون خیلیی عالیه ☺
سلام عالی است تشکر
مررسی عالی بود دمت گرم
بسیار و کاربردی بود سپاس فراوان
خوب بود تقریبا
من یکی از کاربران دائمی سایت شما هستم
فدات.همه چی عاالی
مررسی عالی کارت چیزی کم نذاشتی
فقط میتونم بگم عالی
درود بر شما کارتون بسیار عالی و قابل تقدیر هست! دست مریزاد
دمتون گرم عالی بود خدا ازتون راضی باشه
مرسی…عالی بود
چه سایت قشنگی دارین
خیلی ممنون که بازم به دادم رسیدید.
خیلی خوب بود
عاااااااااااااااااااااالی
درود بر شما عالی است
لطفا آدرستون رو برای بنده ارسال کنین
مطالب بی نظیر بود
بسیار عالی بود. سپاسگزارم
یکم چیزای جدید بزارید.کلاسا آنلاینه همه از گوگل برمیدارن🥲🤣
عالی بود خییلی ممنون
عالی بود فقط داخل متن شیرین رو نوشتید شیین
الان این خیلی مهم بود؟🥴